میرزا حسین علی، پس از آن که چند نفر را گرد خود دید، جرأت کرد و گفت:
آن چه همه مردم از آن عاجر هستند، به یکی از امیران نازل کردم و خواستم جلسه با علمای بگذارد تا حجت، برهان، عظمت و سلطنت خدا ظاهر شود غیر از خیر اراده نکردیم.1
در پاسخ باید گفت:
1. بحث و گفتگو میان اهل فضل و تحقیق، درباره چیزی است که مورد تردید و اختلاف است نه آنچه برای همه آشکار است، مانند شیرینی شکر.
2. اگر کسی پس از اندکی مطالعه و پیش از اتمام دوره، ادعای برتری و اعلمیت کند، کسی به او اعتنا نمی کند و جز با تمسخر و سکوت پاسخی به او نمی دهند.
3. سید باب نیز چنین ادعایی داشت، ناصر الدین شاه برای رفع اشتباه مردم، مجلس در تبریز تشکیل داد باب در آن جا به اندازه درمانده شد که دیگر نیاز به هیچ مجلسی نشد.
4. همه مسلمانان به خاتمیت اسلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم اعتقاد داشته و دارند. انکار آن مانند انکار نور از خورشید است.
5. مدعی پیامبری، باید معجزه ای نشان دهد تا مردم به او ایمان بیاورند نه این که بگوید به امیری که احتمالا ناصر الدین شاه است چیزی دادم که همه عالم در برابر آن ناتوان هستند. بهتر بود آن چیز که معلوم نشد چیست، آشکار می شد. مانند: عیسی که برای اثبات نبوتش، مرده زنده می کرد، موسی عصایش را چون اژدها می کند و دستش چون خورشید می درخشید و رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلم نیز گذشته از دیگر معجزاتشان، قرآن را با آن فصاحت و بلاغت نازل کرد و فرمود: کسی می تواند، مانند آن بیاورد.
همه به وعده های خود بدون تاویل وتفسیر عمل کردند ولی باب و بهاء که ادعای هر گونه معجزه ای داشتند، جز تاویل و تفسیر بی معنا چیزی از خود نشان ندادند.
در طول تاریخ پیامبری نبوتش را با معجزه پیامبر قبل اثبات نکرده بود که ایندو متوهم چنین کردند. گفتند: ما در بیان مطلب و کشف حقیقت ید بیضاء داریم، قلوب مرده و دل های محجوب را احیا می کنیم، کسی در مقام عرفان و مکاشفه نمی تواند با ما همقدم شود.
ما خود اعتراف داریم که سید باب این راه را ساخت، هموار کرد و بهاء از آن بهره بداری کرد؛ لازم نبود ادوارد برون در مقدمه نقطه الکاف بنویسد: «اگر کسی خوب دقت کند، از پذیرش دعوت بهاء الله توسط بابیه، با وجود آن همه اختلافات، تعجب نخواهد کرد؛ چرا که اگر باب مانند قرآن آیه آورد، بهاء الله نیز آورد. اگر باب راستی ادعای خود را به نفوذ درونی و تصرف در قلب پیروان خود ثابت کرد، بهاء نیز چنین کرد.
اشکالی به این سخن وارد است و آن اینکه:
صبح ازل که باب او را جانشین خود قرار داد، پیوسته ادعاهای نابرادری خود (بهاء) را دروغ می شمرد. بنابراین، بهاء که باب را فرستاده خدا می دانست، باید اعتراف کند که سید باب، دانسته و از روی اختیار، کسی را جانشین خود کرد که بعد از خود، موجب گمراهی و بزرگ ترین منکر من یظهر الله شد.
پانوشت:
1. الواح بعد از اقدس، ص 180